سرنوشتمان چنین بود مابادنیاامدیم دنیابامانیامد
قانون توتنهایی من است وتنهایی من قانون عشق
بهترين ها را براي خودت بساز................فقط خودت ميتواني...................دعا كردنش با من با ارزوي بهترين ها و پاكترين ها و ناب ترين ها و زيباترين ها براي كسي كه خودش نماد خوبي و مهرباني و پاكيست!!!! كمترين آرزويم اين است : هرگز با چشمانِ مهربانت ، نامهربانىِ روزگار را نبينى ......
بالاترينِ خواسته ام برايت اينست :
حاجتِ دلت ، با حكمتِ خدا يكى باشد!
زندگى ساختنى است ، نه گذراندنى. بمان:براىِ ساختن ! نساز: براىِ ماندن!
فاصلهِ بينِ مشكل ، و حلِ آن ، يك زانو زدن است ! امّا نه در برابرِ مشكل ! بلكه در برابرِ خدا......
هيچ چيز تو را ناراحت نکند . دوستانت ، عاشقت باشند . اينها آرزوهاىِ من ، براىِ تو ، سال نو مبارک فرصت های زندگی را دریابیم و بدانیم که فرصت با هم بودن چقدر محدود است!! فقط غروب جمعه نیست که دلگیر است دلت که گیر کسی باشد….همیشه میگیرد! تازمانی که دلم پیش خدا پر نکشد دارمت دوست به حدی که خدا می داند ای روزگار دل شکن هردم مرا سنگی مزن من سنگها در لقمه نان دندان به دندان دیده ام در هیاهوی زندگی دریافتم نه تو می مانی و نه اندوه و نه هیچیک از مردم این آبادی... به حباب نگران لب یک رود قسم، و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت، غصه هم می گذرد، آنچنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند... لحظه ها عریانند. به تن لحظه خود، جامه اندوه مپوشان هرگز چه اندازه سخت است زمانی که لحظه دیدار را انتظار می کشی زمانی که تپیدنهای دلت به نهایت وجود می رسد همانجا بایستد ودر آغوش گرمش برای همیشه بمانی … اما ناگهان با صدای دلخراش همکلاسیت بیدار میشوی و میبینی که باز هم مثل همیشه سر کلاس ادبیات .. پای درس شیرین عشق ...خواب رفته ای ... و باز هم رویای با او بودن تورا آزار میدهد... و دیگر هیچ دلتنگ که میشوم... به آسمان نگاه میکنم... دلخوش میشوم که توهم زیر این سقفی... چند سطری برای زندگی دوستت دارم نه به خاطر شخصیت تو بلکه به خاطر شخصیتی که من به هنگام با تو بودن پیدا می کنم سکوت می کنیم.... موقع خسته شدن به دو چیز فکر کن: دلــــی را نشکـــن شـایـــــد خــــــانه ی خـــــــــدا باشــــد؛ کســــی را تحـقـیر مکــــن شـایــــد محــبـــــوب خــــــــدا باشـــــد؛ از کـمکــــی دریــــغ مکــــن شـایــــد کـلــــــیـد بهــشـــت باشـــــد سرنمــــــــاز اول وقـت حــاظــــر شـــو؛ شـایــــد آخـــــریــــن دیــــــدارت با خـــــــــــدا باشـــــد در زمیـــــــن... اگه یکی رو دیدی که وقتی داری رد میشی برمیگرده نگات میکنه بدون براش مهمی... اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می افتی برمیگرده با عجله میاد به سمتت بدون براش عزیزی... اگه یکی رو دیدی که وقتی داری می خندی برمیگرده نگات میکنه بدون براش قشنگی... اگه یکی رو دیدی که وقتی داری گریه میکنی باهات اشک میریزه بدون دوستت داره... اگه یکی رو دیدی که وقتی داری با یکی دیگه حرف میزنی ترکت میکنه بدون عاشقته... همیشه یادتان باشد که زندگی پیشکشی است برای شادمانی و خوب زیستن لبخند زیباترین آرایش هر فرد است و مثبت اندیشی کلید خوشبختی. زندگی کوتاه تر از آن است که خود را بخاطر مسائل بی ارزش دچار استرس کنید. از همه لحظه های عمرتان لذت ببرید , کمتر قضاوت کنید و بیشتر بپذیرید و مادامی که به کسی آسیب نمیرسانید همانگونه که دوست دارید زندگی کنید و اهمیت ندهید که دیگران درباره شما چگونه فکر میکنند و چه می گویند. یاد خـــــــــــدا را برایتان آرزو دارم خــــدا تنها روزنه امیدی است كه هیچگاه بسته نمی شود، تنها كسی است كه با دهان بسته هم می توان صدایش كرد، با پای شكسته هم می توان سراغش رفت، تنها خریداریست كه اجناس شكسته را بهتر برمی دارد، تنها كسی است كه وقتی همه رفتند می ماند، وقتی همه پشت كردند آغوش می گشاید، وقتی همه تنهایت گذاشتند محرمت می شود و امپراتوری است كه دلش با بخشیدن آرام می گیرد و نه با تنبیه .... خـــــــــــدا را برایت آرزو دارم چند روزي احتمالا نباشم پس كمتر به وبلاگ سر مي زنم باران همیشه می بارد، اما مردم ستاره هارا
بیشتر دوست دارند . نامردیست آن همه اشک را به یک چشمک فروختن من از تو فرشته نساختم! چون چیز ساختنی هر چند هم که مثل فولاد سخت و محکم باشد بالاخره از بین می رود اما مهر تو و محبت تو نشان از فرشته بودن تو دارد شاید در گذر زمان همه چیز تغییر کند چهره تو… زندگی تو… امکانات تو… و غیره تو… اما تو همچنان فرشته می مانی تو فرشته ای................. عطر هميشه بوي خوبي دارد چه در بيابان و چه در كوه! گلاب هميشه خوشبوست چه در خانه فقير و چه در خانه غني! انسان مهربان و بدون ريا هميشه حس خوب دارد چه تنها و چه در كنار ديگري! حس خوب از درون خودت هست نه ديگري.... قدرش را بدان و هميشه جاريش كن.... زندگي با خوباني مثل شما رنگ و رو مي گيرد.... ﯾﻪ ﺭﻭﺯﺍﯾﯽ ﯾﻪ ﺷﺒﺎﯾﯽ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺍﺩﻣﺎﯼ ﺧﺎﺻﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﺣﺘﯿﺎﺝ ﺩﺍﺭﯼ ﮔﻮﺷﯿﺘﻮ ﺑﺮ ﻣﯿﺪﺍﺭﯼ ﺷﻤﺎﺭﺷﻮ ﺑﮕﯿﺮﯼ ﺍﻣﺎ ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﺑﯽ ﻓﺎﯾﺪﺱ ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺩﻟﮕﯿﺮ ﻭ ﺩﻟﺘﻨﮕﯽ ﮐﻪ ﯾﻬﻮ ﺑﺨﻮﺩﺕ ﻣﯿﺎﯼ ﻣﯿﺒﯿﻨﯽ ﺧﯿﺮﻩ ﺷﺪﯼ ﺑﻪ ﯾﻪ ﺻﻔﺤﻪ ﯼ ﺧﺎﻟﯽ ﺑﯿﺠﻮﺍﺏ ﺍﺷﮑﺎﺕ ﺳﺮﺍﺯﯾﺮ ﺷﺪﻥ ﺑﻌﺪ ﺑﺎ ﺧﻮﺩﺕ ﻓﻘﻂ ﯾﻪ ﺟﻤﻠﻪ ﻣﯿﮕﯽ ﺍﻭﻥ ﻫﻤﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻦ ﺍﺧﺮﺵ ﭼﺮﺍ ﺍﯾﻨﻄﻮﺭﯼ ﺷﺪ ...? درد یک پنجره را پنجره ها میفهمند معنی کور شدن را گره ها میفهمند سخت است بالا بروی ساده بیای پایین قصه ی تلخ مرا سرسره ها میفهمند یک نگاهت به من آموخت که درحرف زدن چشم ها بیشتر از حنجره ها میفهمند . . . دیری نمی پاید که قندیل می بندند...! عجب سرد است هوای نبودنت....
گاهی که دلم به اندازهء تمام غروبها می گیرد چشمهایم را فراموش می کنم اما دریغ که گریهء دستانم نیز مرا به تو نمی رساند من از تراکم سیاه ابرها می ترسم و هیچ کس مهربانتر از گنجشکهای کوچک کوچه های کودکی ام نیست و کسی دلهره های بزرگ قلب کوچکم را نمی شناسد و یا کابوسهای شبانه ام را نمی داند با این همه ، نازنین ، این تمام واقعه نیست از دل هر کوه کوره راهی می گذرد و هر اقیانوس به ساحلی می رسد و شبی نیست که طلوع سپیده ای در پایانش نباشد از چهار فصل دست کم یکی که بهار است... دلم شکست ؟! مرا ببخش بخاطر تمام حرفهایی که به تو نگفتم اما بخاطر عشق خود پشیمان نیستم چرا که با عشق تو هزاران زندگی را در یک زندگی گذرانده ام می دانم که می بایست می یافتم گفتم:بخرم که چی؟ تا دیروز برای عشقم میخریدم امروز فهمیدم باید فراموشش کنم. اشکاشو که پاک کرد، یه گل بهم داد و گفت:بگیر باید از نو شروع کرد، تو بدون عشقت ، من بدون خواهرم... و نمره های من باز هم می شود صفر! هنوز نبودنت را یاد نگرفته ام... از حقيقتــــــــ ـ ـ ـ ـ هاي تلخ خسته ام … چگونه تکه تکه های سهمم از تو را کنار هم بگذارم؟ چگونه بسازمت؟ فــــــــقط ... دیـــگر ســـــــــــــــــــــاکت میشـوند ... هـمین....! مرد بزرگ کسی است که در سینه قلبی کودکانه داشته باشد . . . .
فقط شاديها ، تو را احاطه کند .
لطفِ خدا ، با تو باشد
تازمانی که اجل خط ونشانی نکشد
رازاین قصه فقط باد صبا می داند
چه دویدنهایی که فقط پاهایم را از من گرفت
در حالیکه گویی ایستاده بودم
چه غصه هایی که فقط باعث سپیدی مویم شد
در حالیکه قصه کودکانه ای بیش نبود
دریافتم کسی هست که اگر بخواهد میشود
وگرنه نمیشود
به همین سادگی
کاش نه میدویدم نه غصه میخوردم
فقط او را میخواندم...
تا جایی که دیگر هیچکدامیک از صداهای اطراف را نمی شنوی
زمانی که چشمانت در تب باریدن دلتنگیهایش می سوزد
زمانی که دنیا را از پشت چشمان غرق در حلقه اشک ، تار می بینی
زمانی که هق هقی بلند فقط می خواهی تا که آرام شوی
زمانی که دستانت آرام ندارد ، با تمام وجود می لرزی ...
حتی قلبت
آن زمان که صدایی آرام و لطیف ....رویا گونه
نامت را صدا می زند...
بر می گردی...
آنوقت است که دیگر حتی صدای قلب خودت را هم نمی شنوی
تنها تپیدنهای وجود گرمش را در سرت احساس می کنی
دیگر دریاچه ای در چشمانت نیست
اما این بار در دستان و آغوش گرم او
با آرامش وسکوت
کم کم گرم می شوی تا آنجایی که دلت می خواهد زمان
که ماهر ترین دزد دنیا منم ,
نمیدانی
چقدر دزدکی تو را دیدم و نفهمیدی
به یاد تمام "دوستت دارم" هایی که در گلو ماند !
سکوت می کنیم...
به احترام تمام خاطراتی که درودیوار زندگی را آذین بسته اند !
سکوت می کنیم...
برای لحظه ای بیشتر باهم بودنمان . . . .
و سکوت انگار سخت ترین کار ِ دنیاست !
سکوت می کنیم !
آخ !
دیدی چه شد ؟
من با همین کلمات سکوتم را شکستم....
۱- آنهایی که منتظر شکست تو هستند تا “بــه تــو” بخندند!
۲- آنهایی که منتظر پیروزی تو هستند تا “بـــــــا تــو” بخندند!
مال آلوده نشدن در دایره کلمات
همان جا............
کنج پستوی دل که باشند حرمت دارند
زاده که شوند انگار مرده اند.......
ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎﺷـﻪ ﯾـﮑـﯽ ﺑـﺎﺷـﻪ ﮐـﻪ ﺑـﻐـﻠـﺖ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﺳـﺮﺗـﻮ ﺑـﺰﺍﺭﯼ ﺭﻭﯼ ﺳـﯿـﻨـﺶ ﺁﺭﻭﻣـﺖ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﺣـُﺮﻡ ﻧـﻔـﺲ ﻫـﺎﺵ ﺗـﻨـﺖ ُ ﺩﺍﻍ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﻋـﻄـﺮ ﺩﺳـﺘـﺎﺵ ﻣـﻮﻫـﺎﺗـﻮ ﻧـﻮﺍﺯﺵ ﮐـﻨـﻪ . . .
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ . . .
ﭼـﻘـﺪﺭ ﺧـﻮﺑـﻪ ﮐـﻪ ﺁﺭﻭﻡ ﺩﻡ ﮔـﻮﺷـﺖ ﺑـﮕـﻪ…
ﻏـﺼـﻪ ﻧـﺨـﻮﺭﯼ ﻫـﺎ . . .
ﻣﻦ ﮐــ ـــﻨـــ ـــﺍﺭﺗـــــــ ـــــــــﻢ…
پس از گذشت یک دقیقه به پزشکی اعتماد می کنیم !
بعد از گذشت چند ساعت به کلاهبرداری !
بعد از چند روز به دوستی !
بعد از چند ماه به همکاری !
بعد از چند سال به همسایه ای …
اما بعد از یک عمر به خدا اعتماد نمی کنیم !
دیگر وقت آن رسیده که اعتمادی فراتر آنچه می بایست را به او ببخشیم ؛
او که یگانه است و شایسته …
عیبی ندارد شکستنی ست دیگر لعنتی ، می شکند
اصلا فدای سرت
قضا و بلا بود از سرت دور شد ......
اشکم بی امان می ریزد
مهم نیست
آب روشنی ست
خانه ات تا ابد روشن...
مرا ببخش بخاطر نداشتن واژه هایی زیبا تا ثابت کنم
که همیشه با خود و با تو صمیمی خواهم بود
و اگر نمی توانی آنرادر عشقم حس کنی
پشیمان هستم که به اندازهء کافی نثارت نکردم
بخاطر احساس خود نیز پشیمان نیستم
آنگونه که دستانت را لرزان ساختم و قلبم می شتابد
چیزی را پس نخواهم داد
و هرگز نمی توانم
برای عشق پشیمان باشم
شاید ساعاتی تو را غمگین کرده ام
اما به تمامی آن خاطرات می اندیشم
بهترین را برایت
و اکنون قول خواهم داد
و اگر این را در چشمانم نمی بینی
در باقی زندگیم پشیمان خواهم بود
وزگار نبودنت را برایم دیکته می کند...
يک دروغ شيرينـــــــــــ ـ ـ ـــــ بگو
“بگو دوستــ ـ ـــت دارم…”
آدم هـــــــا... فـرامـوش نـــمیکــــنند ... !! ...
Power By:
LoxBlog.Com |